نامه خودکشی
شنبه ها تقریبا سخت ترین روزای مدرسه اس و دو زنگ ریاضی داریم و من طبق معمول درس نخونده بودم ولی هیچوقت به خودم اجازه ندادم که غایب شم
زنگ اول ریاضی داشتیم خلاصه من جزوم ناقص بود و بخاطر یه جزوه مسخره کل زنگ اول از کلاس افتادم بیرون
رفتم پیش مشاور تحصیلی مدرسمون که از بیماری من خبر داشت و بهش جریانو گفتم که دو هفتس داروهامو قطع کردم و حالم خوب نیست . ولی با این حال توی ازمون ازمایشی من رتبم از بین ۱۱ هزارنفر ۹۰۰ شد ! خلاصه از اون یکی کلاس یه جزوه برداشتم و جزومو کامل کردم ولی کل زنگ طول کشید ( به علاوه نیم ساعت صحبتم با مشاور )
زنگ دوم ریاضی دوباره معلمه دعوام کرد و گفت چطور بخاطر تکمیل ۱۱ تا سوال یه ساعت طولش دادی و مشاور تحصلیمونو خواست و بله ... مشاورم اونو کشوند عقب و باهاش خصوصی درباره وضعیتم صحبت کرد ...
اره ... اون به معلم ریاضیم گفت که من دوقطبیم و مریض حالم و نمیتونم درس بخونم...دقیقا ... دقیقا حرفاشونو لب خوانی کردم یه لحظه سرم گیج رفت ... اون لحظه فهمیدم من ترحم برانگیز ترین ادمیم که میتونه وجود داشته باشه حتی اون دوستمم که همه چیو دربارم میدونه زد زیر گریه بخاطر وضعیتم ولی من همچنان سرد و بی حس فقط نگاه میکردم ... :) فقط سرمو گذاشتم رو میز به خودم قول دادم که امروز با اون داروی های لعنتی خودکشی کنم ... و اینو تو دفترم نوشتم
من می میرم
و شاید کسی برای من یه شاخه گل بخره و غرق محبتم بکنه
ولی من ... دیگه پیشش نیستم...
رؤیا بود...
من فقط رؤیا میدیدم . بیدار شدم و تو رو تو خواب دیدم توی اعماق قلبم ... عزیزم ... نازنینم ... امیدوارم که رؤیام هیچوقت تورو آزار نده
قلبم به تو میگه که چقدر تو رو میخواستم...
از مرگ من ناراحت نشو مامان
دوستت دارم ...